سفر حسن کچل به قصه های شیرین ایرانی
کتاب مجموعهی ۶ جلدی سفر حسن کچل به قصه های شیرین ایرانی نوشته مژگان شیخی شامل قصههای کودکانه و بومی ایران است. این داستانها با زبان عامیانه و شیرین برای بچهها بیان شده است. این مجموعه کتاب برای کودکان گروه سنی3 تا 7 سال روایت شده است.
حسن کچل و چوپان دروغگو
حسنکچل را پیر و جوان میشناسند؛ شخصیتی تپل، کچل، تنبل و بازیگوش که بچهها خیلی دوستش دارند و قصههای زیادی از او خواندهاند. ولی این دفعه حسن کچل قصهاش با همیشه فرق دارد. ‼️
… حسنکچل عاشق سیب بود. از خواب بیدار شد و دید دم در اتاق یک سیب است. فوری بلند شد و آن را برداشت. دید جلوی حوض خانه هم یک سیب بزرگ قرمز افتاده است. رفت و آن را هم بـرداشت.
تند تند مشغول سیب خوردن بود و میگفت: «به به … چقدر هم آبدار و خوشمزه است!»…
حسن کچل و کدو قلقلهزن
… حسنکچل هم دیگر معطل نکرد. رفت توی کدو. درش را گذاشت و توی کدو آن قدر تکان خورد تا قل خورد پایین.
بـا خوشحالی گفت: «آخ جون… کـدو سـواری!» دو تا سوراخ کوچک هم روی کدو گذاشته بود که میتوانست بیبیچمن را ببیند. میخواست مراقبش باشد. کدوی بیبیچمن جلوی شیر رسیـد…
سفر حسن کچل به قصه های شیرین ایرانی
حسن کچل و بز بز قندی
… در همین موقع، حسنکچل بزبز قندی را از دور دید که داشت به خانه برمیگشت.
با خودش گفت: «خوب شد… خانم بزه هم از راه رسید… دیگر تنها نیستم.»
دوروبرش را گشت. چوب کلفتی پیدا کرد. یکمرتبه یاد فلفلهای بیبیچمن افتاد.
دست در جیبش کرد و دید سرجایش است. گرگ جلوی در ایستاده بود و پشت به حسنکچل بود…
حسن کچل و قبای سنگی
… حاکم دیگر چیزی نگفت و گذاشت و رفت. رئیس پلنگ و حسنکچل نفس راحتی کشیدند. راهزن گفت: «خیلی زرنگی پسر!
عجب کچل بلایی هستی!»
حسن خندید و گفت: «ننه ام کمکم کرد…»
بعد به آفتاب نگاه کرد که کم کم پشت کوهها میرفت و گفت: «دیگر باید بروم…
ننهام منتظر است.»
سفر حسن کچل به قصه های شیرین ایرانی
حسن کچل و کله کدویی
… و به راه افتادند.
رفتند و رفتند تا بالاخره بالای کوه رسیدند.
پشت درختی قایم شدند و به غار بزرگی نگاه کردند که دهانهاش بالای کوه بود.
حسن و قلی آرام آرام جلو رفتند. دیو را دیدند که درست جلوی غار خوابیده است؛
یک دیو بنفش خال خالی. شاخ نداشت، ولی یک دم خیلی بلند داشت.
حسن گفت: «وای… عجب دیوی!»…
حسن کچل و ماه پیشونی
… دختری بود به نام ماه پیشونی.
مادرش مرده بود و پدرش زن دیگری گرفته بود. ماه پیشونی از روزی که به دنیا آمده بود، روی پیشانیاش یک ماه بود که میدرخشید. برای همین هم همه به او میگفتند ماه پیشونی.
نامادری به ماه پیشونی حسادت میکرد. هرچی کار بود میریخت سر او. ماه پیشونی از صبـحِ خـروس خـوان تا تاریکی شب، کار میکرد…
نوشتهی: مژگان شیخی
تصویرگر: سمیه علیپور
رده سنی: برای کودکان ۳ تا ۷ سال
قطع کتاب: رحلی
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.